![]() Please Wait |
چاپ شده در فصلنامهی معراج اندیشه- کرمان
بررسی تأثیر آموزش تفکّر انتقادی بر تقویت جامعه و تبدیل تهدیدهای جهانی به فرصتهای ملّی.
زهرا انوشه/ «در شهری دور از خانه، دانشجو هستم و فرصتی برای تماشای تلویزیون ندارم؛ گاهی در وقت تنفّس، مثل همهی مردم دست به گوشی تلفن همراه میشوم و حال و روز کلّی دنیا و اطرافم را از دریچهی همین پنجرهی کوچکِ پُرحاشیه تماشا میکنم. واقعاً به بودنش عادت دارم و وقتی به هردلیلی مثل عدم دسترسی به شبکهی اینترنت قابل استفاده نیست، بخشی از درونم دچار بیقراری میشود. این وسیله مثل یک رسانهی پربازدهِ کاملاً شخصی، با هزینهای نسبتاً مقرون به صرفه، مرا به خانوادهی راهِ دورم وصل میکند؛ به من امکان میدهد که دایرهی گستردهتری از آشنایان داشته باشم و تنهاییام را با حضور مجازیام در جایجای جهان، با انواع گروهها، با انواع آدمها و در قالب یک شخصیت مجازی که در آن فضا به اندازهی هرکسِ دیگری فرصت عرض اندام و دیده شدن دارد، فراموش کنم یا دستکم، خیلی به آن فکر نکنم و دسترسی مرا به انواع منابع خبر و تحقیق، بدون کمترین زحمت ممکن میکند.»
این شرحِ حالِ مختصر، با کمی تغییر در نقشها، سببها و خروجیها؛ این روزها مبتلابهِ غالب آحاد «جامعهی جهانی» است. بخواهیم یا نخواهیم، همه در مسیری بهنام «جهانی شدن» با ویژگیها و آثار منحصربه ذات خودش افتادهایم که بستر و زیربنایی غیرقابل حذف بهنام «شبکهی ارتباطات» دارد؛ از اینرو مقاومتها و جبههگیریهایی که بعضاً از سوی برخی کارشناسان اجتماعی، سیاسی، ایدئولوگ و حتّی اقتصاددانان سنّتی در مقابل این روند(جهانی شدن) شکل میگیرد، نه اینکه بلاتوجیه، بلکه میتواند نسبتاً بیاثر و صرفاً تریبونی برای اعلام موجودیت تلقّی شود، وقتیکه سخنگویان همین گروههای مخالف نیز، صدای خود و ایدههایشان را از طریق همین امواج و در قالب همین رسانههای همهگیر به من و شما منتقل میکنند. در واقع موفّقیت و ریشه دواندن شبکههای اجتماعی در زندگی روزمرهی جوامع، به شناخت دقیق و عمیقِ روانشناسانه از سادهترین نیازهای انسانی، یعنی ارتباط، به اشتراک گذاشتن، دیده شدن و حتّی استمدادخواهی در کوتاهترین زمان ممکن برمیگردد؛ پس با یک پدیده و نظام کاملاً غیرقابل حذف مواجهیم که فقط باید آنرا مدیریت کنیم و تهدیدهای ممکن و محتمل آنرا بهواسطهی طراحیِ یک سیستم مرکّب از نیروی انسانی و برنامهریزهای مبتنی بر مدلهای پیشبینیِ عملکرد، به فرصت تبدیل کنیم.
سیاست و جامعه
رئیس جمهور امریکا، یک بعدازظهر در سخنرانی خود تعمّداً از عنوان جعلی «خلیج عربی» استفاده میکند؛ تنها دقایقی بعد، از سرتاسر جهان، توییتر، اینستاگرام، فیسبوک و تلگرام را انبوهِ پیامهای اعتراض پُر میکند. برخی با درک و حساسیتی مستقل دست به انتشار آگاهی و مطالب هشداردهنده میزنند و به اصطلاح، نقش پیشگامان شبکههای اجتماعیِ جهانی را ایفا میکنند و مثل تلنگری میشوند که دیگران را با یک ضربه، مثل مهرههای دومینویی بزرگ به جنبش وادار میکنند. کمتر از یکساعت زمان میبَرَد تا صدای هوشیاریِ یک سرزمین به گوشِ سخنگوی یک ابرقدرت برسد، بدون آنکه هزینهای صرف شود، خونی بریزد و یا آب از آب تکان بخورد. این بُرههایست که احتمالاً نه تنها هیچیک از مخالفان داخلیِ جهانی شدن، اعتراضی به آن ندارند، بلکه خود نیز به قویترین وجه، این موج را همراهی میکنند. امّا در بازههای حسّاسِ سیاسی، مثل انتخابات؛ در مقابل رسانههای محافظتشده و سازمانیافتهی ملّی که بازتابهای فیلترشدهای مبتنی بر مصالح ملّی از رقابت گروههای سیاسی را منتشر میکنند، شبکههای مجازی فاقد هرگونه دروازهبانیِ مُصلحانه یا مُغرضانهی خبر، آماج انواع بازتابهای بدون فیلتر، شفّاف یا آلوده به شایعات مختلف و عرصهی رقابتهای بدون ملاحظهی طرفین و هوادارانشان میشوند. این یعنی فضایی کاملاً مبهم و پیچیده که در صورت عدم پرورش روح تفکّر نقادّانه در آحاد جامعه، جنبهی «تهدید» بودنش را میتواند پُررنگتر بروز دهد. اینجا، دمدستیترین راهکار، افزایش دروازههای فیلتر کلیدواژهها و صفحات است در حالیکه خود این واکنش شتابزده میتواند از حالتِ اوّلیه، پتانسیل تهدید بیشتری ایجاد کند. اینجا راهکارِ بنیادی و منطقی آن است که دریافتکنندگان این دادههای خام، مجهّز به قدرت تجزیه و تحلیل اطلاعات از طریق کاربست تفکّر انتقادی بوده و زیرساختهای محیطی آنقدر برقرار باشد که فرد بتواند در آرامش فکر و بیطرفی کامل، قضاوت درستی از اطلاعات ورودی و طبقهبندینشده داشته باشد. به زبان سادهتر، افراد هم از آموزش کافی در خصوص تحلیل اطلاعات برخوردار باشند و هم از نظر بستر اجتماعی، آسیبپذیر و تحت فشارهای اقتصادی، روانی و عقیدتی نباشند و با ذهنی آزاد و آگاه، قادر باشند که فیلتراسیون سره از ناسرهی اخبار را در ذهن خود انجام دهند.
اقتصاد و فرهنگ
از منظری دیگر [جهانی شدن شامل ایجاد و تکثیر شبکههای اجتماعی است که این گونه شبکههای اجتماعی و فعّالیتهای آنان مرزهای سنتی جغرافیایی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی را به چالش میکشند. برای مثال ایجاد شرکتهای بزرگ اقتصادیِ چندملّیتی و توسعهی آنها در کشورهای مختلف، مرزهای جغرافیایی را در نوردیده و اَشکال جدیدی از تولید و مصرف را پدید آورده است. هم اکنون بازارهای مالی مدرن در سراسر جهان بسط یافتهاند و تجارت الکترونیک کمتر از یک ساعت در حال جابهجایی مقادیر عظیمی از کالا و سرمایه است. فروشگاههای بزرگ در تمام قارّهها ظهور کردهاند که اجناسی را که در مناطق مختلف جهان تولید شده است را بهفروش برسانند. همچنین توسعهی شبکههای اجتماعی، بسط روابط و فعّالیتها، زمینهی کنشهای غیرقانونی بینالمللی را فراهم کرده است. برای مثال القاعده میتواند بهراحتی نسبت به ساماندهی فعّالیتهای خود در اقصینقاط جهان اقدام نماید. امّا این شرایط همیشه منفی نیست؛ برای مثال در جنبهی مثبت، سازمانهای بینالمللی نیز از این بستر برای بسط فعّالیتهای خود استفاده میکنند. سازمان ملل، صندوق بینالمللی پول و یونسکو از مثالهای معروف این زمینه هستند.][1] یکی از نگرانیها و مباحث اصلی منتقدان جهانی شدن بهویژه در کشورهای جهان دوّم و سوّمی، همین اقتصاد بیمرز و تأثیرپذیری شدید اخلاق و فرهنگ از مسائل اقتصادی است. نکتهای که نظام سرمایهداری از دیرباز بهعنوان حربهای برای نفوذ به بازار کشورهای دیگر بهخوبی از آن بهره گرفت و با تبلیغات گسترده، ظریف و مطالعهشده، توانست تقاضا برای کالاها و خدماتی مغایر با فرهنگهای بومی سایر ملّتها را ایجاد نموده و درواقع بهجای بازاریابی، «بازارسازی» کند. از این زاویه، بیشترین ضربه به حوزهی اخلاق، محیط زیست و ایدئولوژی ملل مختلف وارد شد و شعار جذّاب جهانی شدن، در لایههای پنهان و آشکار خود، در ملزوماتی مثل زبان، پوشش و رفتار مشترک و بهرهمندی یکسان از منابع، جوامع را به سمت انحلالِ خاموشِ ارزشهای سنّتی و محوِ زیگونگیِ زبان و فرهنگها به نفع نظام اقتصاد سرمایهداری بُرده و میبَرَد. حتّی مقابله با این نکته و تبدیل همین موردی که سالهاست که در تعریف مدیریت راهبردی حتّی از تهدید بودن نیز گذشته و به تأثیرات منفی عمیقی رسیده که به این زودیها درمانپذیر نیستند، وابسته به تربیت و آموزش افراد جامعه و تأکید بر تقویت تفکّر نقّادانه است. یک ملّت چندهزار یا چند میلیوننفری را تا چه حدّ میشود با اِعمالِ واکنشهای نظارتی و حکومتی از هجمهی انواع نفوذهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مصون داشت و هوّیت و اصالت ملّی را حفظ کرد(؟) چقدر نیروی انسانی برخاسته از همین جامعه (با همین گپِ مهارت در اندیشهورزی) و چقدر هزینه برای حراست از دروازههای نامرئی فرهنگ و سیاست و ایدئولوژی لازم است تا بتوان احساس امنیّت همهجانبه کرد(؟) این درحالیست که تنها با تجهیز اندیشهی آحاد جامعه به قوّهی تحلیل و تشخیص، از صرف تمام این هزینهها بینیاز خواهیم بود.
آموزش و پرورش
امّا این تفکّر انتقادی از کجا و چگونه شکل میگیرد(؟) بدیهیست که هر آموزشی باید از زمان رشد انسان و در دوران کودکی و نوجوانی درون فرد نهادینه شود. کودک در دوران کودکی و نوجوانی، از خانواده و محیط مدرسه هوّیت فردی خود را شکل میدهد و تکمیل میکند. کودکی، زمان جوانهزنی پرسشگری و کنجکاویست. خروجی خانوادههایی که فرزندان را مجبور به پذیرفتن بیقید و شرط دستور بزرگترها میکنند و کودکانی که پاسخ اغلب سؤالاتشان چنین جملاتی است که «این سؤالا به شما نیومده!»، «هرچی من میگم به صلاحته!» و «بزرگ میشی خودت میفهمی!»، جامعهای فاقد توان تشخیص خواهد بود که همیشه باید لقمهی اطلاعات، جویده و هضمشده در دهانشان گذاشته شود و در مواجهه با فضاهای بیپروای مجازی، به شدّت آسیبپذیر، قابل انواع تحریکهای فارغ از تعقّل و دارای پتانسیلِ برانگیختگی احساسات و هیجاناتِ غیرقابل مدیریت خواهند بود. سیستم آموزش و پرورش نیز از این حیث بیاشکال نیست؛ هستهی نظام آموزشی ما، مبتنی بر یک کتاب با سرفصلهای موضوعی مشخّص و یک معلّم است که با نگاه صرفاً معیشتی به حرفهی خود، هر روز سرفصلهای مشخّص را از بَر کند و در کلاس، با انتقالِ محفوظاتش بدون فرصت سؤال و جواب، متکلّم وحده باشد. این رویکرد را بگذاریم در کنار باورهای آموزشی نادرستی که ساعت فعاّلیتهایی مثل نقّاشی، انشاء و ورزش نیز در صورت لزوم میتوانند قربانی سایر درسها شود و از اهمّیت چندانی قائل نباشد؛ یعنی درست همان معدود ساعتهایی که کودک و نوجوان ما فرصت دارد تا در فضای آموزشی، فکر کند، خلق کند، تمرین برای برنامهریزی و تصمیم داشته باشد و یاد بگیرد که چطور تعاملات با گروه و جامعه را مدیریت کند. درحالیکه برای پرورش افرادی با توان تجزیه و تحلیل، کلاسهای درس باید محلّ تعامل، گفتوگو و پرسش و پاسخ باشند، معلّمها از متکلّم وحده بودن به مجریان و ناظران مباحث تبدیل شوند و بتوانند با طرح موضوعات آزاد، قوّهی استقرایی و استنتاجی را در ذهن دانشآموز تقویت کنند. آموزشِ صحیح و دارای پایههای انسانشناسانهی محکم، تنها راه جلوگیری از صرف میلیاردها سرمایه، اعم از مالی، زمانی و انسانی در حوزههای امنیت ملّی، اقتصاد مقاومتی، تبدیل انواع تهدیدهای فرهنگی و اقتصادی شبکههای اجتماعی به فرصتها و عرصههایی برای تبلور و عرضهی فرهنگ و یکپارچگی ملّی و در یک کلام، بنیادیترین اصل «پدافند غیرعامل» در همهی جبهههاست.